یک نمایشنامه نه نسبتا جالب

 یک نمایشنامه دادائیستی


[نور ملایمی به صحنه می تابد, صحنه خالی خالی است.اولی در حال قدم زدن  و دومی ایستاده روزنامه ای برعکس مطالعه می کند]


-{اولی قدم زنان سمت دومی می اید} : لعنت به این هوا نه می بارد نه صاف می شود.

{دومی ارام سر از روی روزنامه برمی دارد عینکش را جلو می اورد وبا لحنی جدی و مطمئن می گوید} : ذات شنبه منحوس است!